

2850,00 ﷼
موجودی
نویسنده: مصطفی اسلامیه
این کتاب کوششی است برای گردآوری آن قطعه های پراکنده و کنار هم چیدن لحظه های فراموش ناشدنی تاریخ مردمی که با زندگی دکتر مصدق پیوند یافتند. در این راه بیش از هر چیز به نوشته ها و گفته های خود دکتر مصدق تکیه شد و برای درک بیشتر اهمیت آن ها، توضیحاتی در متن یا در زیر نویس آوردم که منابع آن ها ذکر شده و اگر نشده از سوی این نگارنده افزوده شده که امیدوار است کوشش او قدمی باشد برای شناساندن این شخصیت اسطوره واری که از بالاترین قشر اشرافیت قاجار برخاست، به پاریس و نوشاتل رفت، به میان مردم بازگشت و الهام بخش اعتماد و آگاهی هزاران آدمی شد که در بن بست استعمارزدگی خویش تا «یا مرگ یا مصدق» پیش رفتند.
و در نخستین روزهای بهار آزادیِ پس از انقلاب، در پی دعوتی که روزنامه ها از مردم کرده بودند، رو دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۵۷، هزاران نفر، پیاده و سواره، از کوه و دشت، از تهران و شهرستانها، در سکوتی زائرانه به سوی احمد آباد، تبعیدگاه و مزار دکتر مصدق سرازیر شدند. شاید با این آرزو دردل که کاش می توانستند مسیر تاریخ خود را از همان جایی پی بگیرند که ۲۵ سال پیش به « دست آن قوم بداندیش در آغوش بهاری» افتاده بود که گلش به قول نیما یوشیج، «از خون و ز زخم» بود.
این کتاب کوششی است برای گردآوری آن قطعه های پراکنده و کنار هم چیدن لحظه های فراموش ناشدنی تاریخ مردمی که با زندگی دکتر مصدق پیوند یافتند. در این راه بیش از هر چیز به نوشته ها و گفته های خود دکتر مصدق تکیه شد و برای درک بیشتر اهمیت آن ها، توضیحاتی در متن یا در زیر نویس آوردم که منابع آن ها ذکر شده و اگر نشده از سوی این نگارنده افزوده شده که امیدوار است کوشش او قدمی باشد برای شناساندن این شخصیت اسطوره واری که از بالاترین قشر اشرافیت قاجار برخاست، به پاریس و نوشاتل رفت، به میان مردم بازگشت و الهام بخش اعتماد و آگاهی هزاران آدمی شد که در بن بست استعمارزدگی خویش تا «یا مرگ یا مصدق» پیش رفتند.
و در نخستین روزهای بهار آزادیِ پس از انقلاب، در پی دعوتی که روزنامه ها از مردم کرده بودند، رو دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۵۷، هزاران نفر، پیاده و سواره، از کوه و دشت، از تهران و شهرستانها، در سکوتی زائرانه به سوی احمد آباد، تبعیدگاه و مزار دکتر مصدق سرازیر شدند. شاید با این آرزو دردل که کاش می توانستند مسیر تاریخ خود را از همان جایی پی بگیرند که ۲۵ سال پیش به « دست آن قوم بداندیش در آغوش بهاری» افتاده بود که گلش به قول نیما یوشیج، «از خون و ز زخم» بود.
هنوز نظری برای این محصول وجود ندارد.